بيست و يكم: در حالات حاج شيخ حسنعلي اصفهاني (معروف به نخودكي)
آقاي نظام التوليه سَر كشيك آستان قدس رضوي نقل كرد كه:
نوبت كشيك من بود. اول شب خادم آستان مباركه (حضرت رضا) به من مراجعه كردند و گفتند به علّت سردي هوا و بارش برف زائري در حرم نيست، اجازه دهيد حرم را ببنديم، من نيز به آنان اجازه دادم. مسئولين، درها را بستند و كليدها را آوردند. مسئول بام حرم مطّهر آمد و گفت: «حاج شيخ حسنعلي اصفهاني از اول شب تاكنون بالاي بام و در پاي گنبد مشغول نماز ميباشند و مدّتي است كه در حال ركوع ديديم، اگر اجازه دهيد به ايشان عرض كنيم كه ميخواهيم درها را ببنديم».
گفتم: «خير، ايشان را به حال خود بگذاريد، و مقداري هيزم در اطاق پشت بام كه مخصوص مستخدمين است بگذاريد كه هرگاه از نماز فارغ شدند استفاده كنند و در بام را نيز ببنديد».
مسئول مربوطه مطابق دستور عمل كرد و همه به منزل رفتيم. آن شب برف بسياري باريد. هنگام سحر كه براي باز كردن درهاي حرم مطّهر آمديم، به خادم بام گفتم برو ببين حاج شيخ در چه حالند. پس از چند دقيقه خادم مزبور بازگشت و گفت: «ايشان همان طور در حال ركوع هستند و پشت ايشان با سطح برف مساوي شده است». معلوم شد كه ايشان از اول شب تا سحر در حال ركوع بودهاند و سرماي شديد آن شب سخت زمستاني را هيچ احساس نكردهاند، نماز ايشان هنگام اذان صبح به پايان رسيد.
- شيخ صدوق از رجاء ابن ابيضحاك كه از طرف مأمون براي بردن امام رضا (ع) از مدينه به مرو ماموريت داشت روايت كرده است كه گفت من از مدينه تا مرو همراه امام بودم. به خدا سوگند كسي را در پرهيزكاري و كثرت ذكر خدا و شدت خوف از حق تعالي مانند او نديدم و جريان عبادت آن جناب در شبانه روز چنان بود كه چون صبح ميشد، نماز صبح را ادا ميكرد و بعد از سلام نماز در مصلاي خود مينشست تسبيح و تحميد و تكبير و تهليل ميگفت و صلوات بر حضرت رسول و اولاد او ميفرستاد تا آفتاب طلوع ميكرد، پس از آن به سجده ميرفت و سجده را چندان طول ميداد تا روز بلند ميشد سپس سر از سجده برميداشت و با مردم حديث ميكرد و تا نزديكي زوال آفتاب آنان را موعظه ميفرمود پس از آن تجديد وضو كرده و به مصلاي خود برميگشت و چون زوال ميشد، برميخاست و شش ركعت نافله اظهر به جا ميآورد و چون فارغ ميشد اذن نماز ميگفت. سپس اقامه نماز ميگفت و تسبيح و تحميد و تكبير بسيار ميگفت.
حضرت در هر شهري كه ده روز اقامت ميكرد روزها روزه ميگرفت و چون شب ميشد. پس از نماز افطار ميكرد و نافله نمازهاي مغرب و نماز شب و شَفع و وَتر و نماز صبح را در حضر و سفر ترك نميكرد اما نوافل نمازهاي چهار ركعتي را (ظهر و عصر و عشا) در سفر ترك ميكرد و بعد از بجا آوردن نمازهاي مزبور سي مرتبه تسبيحات اربعه را ميخواند و ميفرمود اين به جهت تمامي نماز است و هميشه در موقع دعا چه در نماز و يا غير نماز اقتدا ميكرد به رسول الله و اولاد او صلوات زياد فرستادن و قرآن را بسيار تلاوت مينمود و هرگاه به آيهاي كه در آن ذكر بهشت يا دوزخ شده ميرسيد گريه ميكرد و از خدا سؤال بهشت مينمود و از آتش پناه ميجست و هرگاه در قرآن يا ايها الذين آمنوا را قرائت ميكرد آهسته ميگفت «لبيك اللهم لبيك» و در هيچ شهري وارد نميشد مگر اينكه مردم قصد خدمتش مينمودند و از معالم دين خود ميپرسيدند حضرت آنها را جواب ميفرمود و براي آنها احاديث بسياري از پدرانش و علي (ع) و رسول خدا ميگفت ابن ابيضحاك گويد: پس چون آن حضرت را نزد مأمون بردم از من خبر حال او را در بين راه پرسيد و من آنچه از آن جناب مشاهده كرده بودم در اوقات شب و روز و حركت و اقامت به مأمون خبر دادم مأمون گفت بلي يا بن ابي ضحاك، علي بن موسي بهترين اهل زمين و اعلم و اعبد آنهاست ولي اين مطلب را به كسي مگو چون نميخواهم فضل آن جناب ظاهر شود مگر به زبان من و به خدا استعانت ميجويم كه او را بلند كنم و قدرش را رفيع سازم.
بيست و دوم: در حالات ملاّ محمد اشرفي
در حالات مرحوم ملاّ محمد اشرفي كه از شاگردان سيّد العلماست آوردهاند:
«از نيمه شب تا صبح مشغول تضرّع و زاري و مناجات بود، آنقدر بر سر و سينه ميزد كه هنگامي كه صبح ميشد در نهايت ضعف و نقاهت بود به طوري كه هر كه او را ميديد گمان ميبرد تازه از بستر بيماري برخاسته است».
بيست و سوم: در حالات آقا نورالدّين عراقي
شيخ الفقهاء حضرت آيت الله العظمي اراكي در رابطه با مرحوم آقا نورالدّين عراقي و نماز شبهاي ايشان اين داستان را نقل ميفرمايند:
«آقاي نورالدّين مرد عجيبي بود، معروف بود كه نماز شب ايشان ديدني است. شخصي به نام سيّد محمود خوانساري از اهل منبر، طالب شد كه او را ببيند، چون صداي اَلْعَفْو اَلْعَفْو ايشان توي كوچه ميآمد، و مردم از توي كوچه گوش ميگرفتند، اين آقا، خواست كه خود مجلس نماز شب خواندن آقا نورالدّين را ببيند.
شبهاي ماه مبارك رمضان بود و مرحوم آقا نورالدّين از عدّهاي از جمله از آقاي خوانساري براي افطار دعوت كرد، آقا سيّد محمود خودش گفت، وقتي افطار تمام شد و همه رفتند، من نشستم، ديد من بلند نميشوم، به خدمتكارش گفت: «دو تا رختخواب بياور» يك رختخواب خودش داشت، يكي را هم براي من آوردند.
من توي رختخواب كه رفتم نخوابيدم، ميخواستم سحر ايشان را ملاحظه كنم، سحر شد. ديدم كه بلند شد، رفت بيرون وضوء گرفت و آمد مشغول نماز شد. وقتي كه رسيد به «اَلْعَفوْ» ديدم چنان گريه بر او مستولي شد كه چندين دفعه بغض گلويش را گرفت، فكر ميكرد من در خواب هستم».
بيست و چهارم: خاطرهاي از علاّمه طباطبايي
علاّمه سيّد محمد حسين طباطبايي صاحب تفسير شريف الميزان ميفرمايد: «چون به نجف اشرف براي تحصيل مشرّف شدم از نقطه نظر قرابت و خويشاوندي، گاهگاهي به محضر مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي آقا قاضي شرفياب ميشدم، تا اينكه يك روز جلو در مدرسهاي ايستاده بودم كه مرحوم قاضي از آنجا عبور ميكردند، چون به من رسيدند دست خود را روي شانه من گذاردند و گفتند:
«اي فرزند! دنيا ميخواهي نماز شب بخوان، آخرت ميخواهي نماز شب بخوان! اين سخن آنقدر در من اثر كرد كه از آن به بعد تا زماني كه به ايران مراجعت كردم، پنج سال تمام در محضر قاضي روز و شب بسر ميبردم و آني از ادارك فيض ايشان دريغ نميكردم».
عمل نمودن علاّمه به توصيه و سفارش استاد خود مرحوم قاضي و عنايت و توجّه به مسايل عبادي و تهجّد همراه با تفكّر و تعمّق در قرآن، علاّمه را به نقطهاي از اعتلاي معنوي ميرساند كه وقتي دست به قلم ميبرد، چنان آثاري از خود برجاي ميگذارد كه بدون شكّ در نوع خود بينظير است، تفسير الميزان يكي از آن آثار است، كه پي بردن به ارزش آن مستلزم داشتن زمينههاي علمي و تحقيقي لازم و برخورداري از علوم قرآني است.
<-PollItems->
<-PollName->